۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

دخترک فقیر و بابای مظلوم

این شعر یکم جای فکر کردن داره بخونید بد نیست


دختری دل خسته و زار و غمین


گفت بابا ای عزیز نازنین



این ضعیف از جنس این مردم کیه ؟

از عدالت اصل منظورش چیه ؟


این زمان هم عدل معنا می شود ؟

باورش سخت است آیا می شود ؟


راستی بابا چرا پس پول نفت

می شود هر بشکه ای تقسیم هفت


باز هم بابا دست خالی آمدی ؟

من بمیرم با چه حالی آمدی !


غصه کم خور نان نمی خواهیم ما !

کلیه نفروشان نمی خواهیم ما !


کاش بابا اهل لبنان می شدیم

کم اسیر لقمه نان می شدیم


راستی بابا فلسطین در کجاست ؟

این فلسطین چندمین استان ماست ؟


ما مگر از اهل غزه بدتریم !

جور آنها را چرا ما می بریم !


شیعه ها بابا مسلمان نیستند !

یا که هستند اهل قرآن نیستند !


گازمان را ارمنی ها می برند

پس چرا چون شیعه دیدند می درند ؟

شیعه چون دیدند می خندند چرا ؟

در مساجد پوچ می بندند چرا ؟


می کشم فریاد تا کر بشنود !

گویمش با پنجره در بشنود !


در نگاه گرم بابا اشک بود

یعنی آنها حرف مفت و کشک بود


دخترم عدل و عدالت مرده است !

هیکلش را نیز هاپو خورده است


دخترم خو کن به رنج و بر ملال

ورنه فردا می شود گوشتت حلال


دخترک ترسید و خاموشی گرفت

از پدر درس فراموشی گرفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر